حسینیه مشرق- شاید این سوال در ذهن همه ما باشد واقعه عاشورا چگونه به دست ما رسیده است؟ چه کسانی واقعهای که در بیابانی دورافتاده اتفاق افتاده است را نقل کردند؟ با جستجو در کتاب های تاریخی می توان فهمید چه کسانی اتفاقاتی که در صحرای کربلا رخ داده است را نقل کردهاند در ادامه به معرفی این راویان که خود هم در واقعه حضور داشتند می پردازیم.
عظمت حادثه کربلا و تأثیرات عمیق و گسترده سیاسی و اجتماعی آن در تاریخ اسلام و به ویژه تاریخ تشیع، هر ذهن کنجکاو یا علاقهمند به درک و فهم حقایق تاریخی را به خوانش گزارشهای این رویداد، سوق میدهد، ازاین رو بررسی اعتبار منابع بر اساس راویان حادثه دارای اهمیت میگردد.
راویان حادثه کربلا چندین گروه هستند که در واقعه عاشورا حضور داشتند و آن را روایت کردند:
۱. همراهان نزدیک و خانواده امام حسین (ع) که در کربلا حضور داشتند و بعدها در دوره خفقان پس از عاشورا، ماجرا را به گوش دیگران رسانند. از میان اهلبیت، امام سجاد (ع)٬ حضرت زینب (س) و امام باقر (ع) بیشتر از دیگران دراینباره روشنگری کرده و واقعه را شرح دادهاند. همچنین مادران و همسران شهدای بنیهاشم به بازگو کردن وقایع اهتمام ورزیدهاند و پس از عاشورا در عزاداریها و مجالس دیگر به بازگو کردن اتفاقات پرداخته و باعث تحول در جامعه و قیامهای متعدد مانند قیام مردم مدینه شدند.
۲. برخی از همراهان امام حسین (ع) در روز عاشورا، بهگونهای از کشته شدن در امان ماندند و شاهد و گزارشگر وقایع تلخ آن روز گشتند.
۳. کسانی از سپاه دشمنان هستند که در زمان دریافت جایزه از ابن زیاد و بار دوم در قیام مختار شرح ماوقع دادهاند یا با هدف ثبت وقایع در جنگ شرکت داشتهاند.
۴. برخی از راویان هم از توبه کنندگان و پشیمانان بعد از روز عاشورا هستند که برای جبران گناه حضور در لشگر دشمن امام حسین (ع)، با هدف افشاگری ظلم یزید ماجرا را نقل کردهاند.
لایه بعدی از راویان، شیعیان و دوستداران امام حسین (ع) هستند که نتوانستند روز عاشورا امام را همراهی کنند، مانند اصبغبن نباته که از اصحاب خاص امام علی (ع) و شرکت کننده در نبرد صفین در رکاب امام است و حتی در آخرین لحظات عمر هم بر بالین ایشان بوده اما در زمان عاشورا، در زندان به سر میبرده و اولین مقتل را در وصف واقعه کربلا نوشته است. غالب منابع قابل اعتماد، ابومخنف، لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی کوفی را اولین نویسنده و گردآورنده وقایع کربلا در اوایل سده دوم هجری میدانند. قرائن تاریخی نشان میدهد که ابومخنف کتاب مقتل الحسین را در حدود دهه سوم از سده دوم هجری، تألیف کرده است. از این رو، میتوان با ظن قریب به یقین گفت که کتاب مقتل الحسین بین سالهای ۱۲۷ تا ۱۳۰ که دوره ضعف امویان و مقارن با آغاز دعوت عباسیان است، تدوین شده است برخی از محققان بر این باورند که احتمالاً تألیف این کتاب از سوی امام یا عباسیان، به ابومخنف پیشنهاد شده؛ تا از گزارشهای هولناک تاریخی که لکه ننگی بر دامان خاندان اموی بوده، در تبلیغ و پیشبرد نهضت خود بر ضد امویان و سقوط آنان و بهره گیرند. بسیاری از راویان اصلی واقعه عاشورا در روایات ابومخنف، شاهدان عینی و حاضران در میدان کربلا بودند.[۱]
بخش مهمی از اخبار عاشورا هم به وسیله هشام بن محمد کلبی به دست مورخان بعدی رسیده و نتیجه تلاش ابومخنف و عوانه بن الحکم است اما متأسفانه اصل کتابهای مقتل الحسین ابومخنف و عوانه بن الحکم در دسترس نیستند.
در ادامه اسامی افرادی که گزارشهای کربلا را دادهاند میپردازیم البته به غیر از زنان و اهلالبیت:
حمید بن مسلم ازدی
از شرکت کنندگان در لشکر عمر سعد بسیاری از وقایع کربلا را نقل کرده است، او در روز عاشورا، پس از شهادت امام حسین (ع) بر سر آتش زدن خیمهها، با شمر مجادله داشت[۲] و حتی شمر را از به شهادت رساندن امام سجاد (ع) منصرف کرد[۳] و هر چند از حاملین سر امام حسین (ع) به همراه خولی بوده اما سپاه وی در عملیات جنگی شرکت نداشته و کار اصلی وی ثبت حوادث بوده است. حمید بن مسلم کوفی در نبرد توابین شرکت کرده و شیخ طوسی، او را در شمار اصحاب امام سجاد (ع) آورده است. ابومخنف با واسطۀ افرادی مانند سلیمان بن ابی راشد[۴] و صقعب بن زبیر[۵] وقایع کربلا را از وی گزارش کرده است. روایات سلیمان، از حرکت شمر بن ذی الجوشن به سمت کربلا آغاز میشود و با شهادت عبدالله بن عفیف پایان مییابد. طبری نیز بیشتر وقایع حادثه کربلا را به نقل ابومخنف از وی گزارش کرده است. از او گزارشهایی از نبرد توابین و قیام مختار نیز نقل شده است.
قُرَّه بن قیس تَمیمی حَنظَلی
او از سپاهیان عمر بن سعد در واقعه کربلا است وی با فرمانده خود در واقعه کربلا، حر بن یزید ریاحی هم قبیله بود. در مورد او گفته شده؛ روز سوم محرم، عمر بن سعد او را نزد امام حسین (ع) فرستاد تا از آن حضرت بپرسد چه چیزی او را به اینجا کشانده است.[۶] او پیام عمر سعد را به امام رساند. امام حسین (ع) در پاسخ او فرمود «مردم شهر شما (کوفه) به من نامه نوشتهاند و مرا به شهرتان دعوت کردهاند. من به دعوت آنان به اینجا آمدهام، اگر ناراحتید، برمیگردم.»
وقتی قره بن قیس سخنان امام را شنید، خواست به اردوگاه عمر سعد بر گردد. حبیب بن مظاهر از او خواست تا به یاران امام حسین (ع) ملحق شود. قره بن قیس در پاسخ حبیب گفت: نزد عمر سعد برمیگردم و جواب امام حسین (ع) را ابلاغ میکنم و درباره پیشنهاد تو هم فکری خواهم کرد. قره به نزد عمر سعد رفت و دیگر بازنگشت.[۷] روز عاشورا هنگامی که حر بن یزید ریاحی قصد پیوستن به امام حسین (ع) را داشت، قره در کنار او بود.[۸] قُرَّه بن قیس ادعا کرده است که اگر حر او را از تصمیم خویش آگاه میساخت، به همراه او به سوی حسین (ع) میشتافت.»[۹] اما در لشگر دشمن باقی ماند و برخی حوادث واقعه عاشورا مانند پیوستن حر بن یزید به امام حسین (ع)، عبور دادن اهلبیت امام بر اجساد شهدا و سخنان زینب (س) (هنگامی که از کنار بدن برادرش میگذشت) از وی نقل شده است. ابومخنف با واسطه ابو زهیر عبسی از وی روایت کرده است.[۱۰]
مسروق بن وائل حضرمی
او از نیروهای سواره نظام لشکریان عمر بن سعد در واقعه کربلا است و به امید اینکه سر امام حسین (ع) نصیبش شود و با آن نزد عبیدالله بن زیاد جایگاهی پیدا کند، در جلوی نیروهای سواره نظام لشکر عمر بن سعد حرکت میکرد. پس از گفتوگوی ابن حوزه با امام حسین (ع) و نفرین آن حضرت و در نتیجه مشاهده مرگ او، مرعوب شد و از میدان نبرد کنار کشید؛ و گفت: من در این خانواده چیزی دیدم که دیگر هرگز با آنان نمیجنگم.[۱۱]
مسروق بن وائل، جریان برخورد «ابن حوزه» با امام حسین (ع) و نفرین آن حضرت در حق او را گزارش کرده است؛ و هدف از حضور خود را در جلوی لشکر عمر بن سعد، به دست آوردن سر امام حسین (ع) بیان کرده است.[۱۲] ابومخنف این گزارش را با واسطه عطاء بن سائب از برادرش عبدالجبار بن وائل نقل کرده است.
هانی بن ثُبَیت (شبیب) حَضرَمی
هانی بن ثبیت، از لشکریان عمر بن سعد و از ده سواری بود که در عصر عاشورا، به دستور ابن سعد، با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت را در هم شکستند.[۱۳] و به همراه رحیل بن خیثمه جعفی و جریر بن مسعود حضرمی کمان و لباسهای امام حسین (ع) را ربودند.[۱۴]
او قاتل عبدالله بن علی بن ابیطالب[۱۵] و جعفر بن علی بن ابیطالب معرفی شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به عنوان قاتل این دو فرزند امام علی (ع) لعن شده است. البته برخی منابع شهادت جعفر بن علی را به خولی بن یزید نسبت دادهاند.[۱۶] برخی منابع نیز او را قاتل عبدالله بن حسین[۱۷] و عبدالله بن حسن نیز معرفی کردهاند.[۱۸] هانی بن ثبیت، با کمک بکیر بن حی تمیمی، عبدالله بن عمیر کلبی را نیز به شهادت رساندند.[۱۹] وی سرانجام در قیام مختار سال ۶۶ هجری قمری کشته شد.[۲۰] هانی بن ثبیت برخی از وقایع کربلا را گزارش کرده است.[۲۱] ابومخنف با واسطه ابو جناب کلبی از او گزارشهای کربلا را نقل کرده است.
حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب
حسن مثنی همراه عمویش جنگید و مجروح شد و از اسب بر زمین افتاد. وقتی که کوفیان سرهای شهدا را قطع میکردند، وی هنوز زنده بود. اسماء بن خارجه فزاری که از دائیهای وی بود از او شفاعت کرد و بخشیده شد. حسن مثنی را به کوفه برد و وی را معالجه کرد تا اینکه خوب شد. سپس به مدینه رفت.[۲۲] او از راویان وقایع عاشورا گشت.
عُقبه بن سمعان
عقبه یا عاقبه بن سمعان، غلام رباب بود، اما کارهای امام حسین (ع) مانند آماده ساختن اسبها و شتران را نیز انجام میداد. پس از شهادت امام حسین (ع)، لشکریان عمر بن سعد او را گرفتند و چون برده بود، آزادش کردند.[۲۳] شیخ طوسی وی را در شمار اصحاب امام حسین (ع) آورده است.[۲۴]. در زیارت رجبیه بر او درود فرستاده شده است[۲۵] و آیت الله خوئی او را از شهدای کربلا میداند و میگوید برخی از مورخین اهل سنت گفتهاند که وی فرار کرد و نجات یافت.[۲۶]
عقبه، از مدینه تا کربلا امام حسین (ع) را همراهی کرد. هنگامیکه در ذو حُسَم کاروان امام حسین (ع) با سپاه حر بن یزید برخورد کردند، عقبه به دستور امام دو خورجین از نامههای کوفیان را بیرون آورد.[۲۷]
ابومخنف با واسطه «عبدالرحمن بن جندب» و «حارث بن کعب والبی» از وی برخی وقایع عاشورا را گزارش کرده است.
مسلم بن ریاح
وی غلام حضرت علی (ع)[۲۸] بوده که با امام حسین (ع) در کربلا حضور داشت و پس از شهادت حضرت جان سالم بدر برد، وی برخی حوادث کربلا را گزارش کرده است.
ضحاک بن عبدالله مشرقی
ضحاک فرزند عبدالله مشرقی از قبیله همدان بود. اطلاعات چندانی از زندگی او در دست نیست. همین اندازه معلوم است که او علاوه بر یاری امام حسین (ع) در کربلا، در زمان امامت امام سجاد (ع) زنده بوده و شیخ طوسی وی را از اصحاب امام سجاد (ع) نام برده است.[۲۹] ضحاک بن عبدالله مشرقی از جمله یاران امام حسین (ع) است که با حضور در کربلا و سپس فرار از صحنه نبرد روز عاشورا، انتقاداتی را بعدها بین تحلیلگران و مورخین شیعی -به علت تنها گذاشتن امام (ع) و اهلبیتش- برانگیخته است. طبری نقل کرده است ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین (ع) ملاقات کردند. امام حسین (ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند، وقتی آنان عذر خواستند امام (ع) علت عدم همراهیشان را جویا شد.
مالک بن نضر گفت: من بدهی و نانخور دارم؛ اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: «من هم فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی -در کنارت- نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» امام (ع) پذیرفت.[۳۰] ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعتهای بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام بهجای آورد. او وقتی که دید سپاه بنیامیه به دستور عمر بن سعد اسبهای یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمیآورند، اسب خود را در خیمهای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را که پیاده میجنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهلبیت رسول (ص)، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.»[۳۱] ابومخنف از عبدالله بن عاصم الفائشی به نقل از ضحاک بن عبدالله مشرقی آورده است:
«وقتی دیدم یاران امام حسین (ع) کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی باقی نماندهاند، خدمت ابا عبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم.» پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. ۱۵ نفر از اصحاب عمر سعد به تعقیبش پرداختند تا اینکه ضحاک به دهکدهای نزدیک ساحل فرات رسید و آنجا توقف کرد. کثیر بن عبدالله شعبی و ایوب بن مشرح حیوانی و قیس بن عبدالله صایدی از تعقیبکنندگان او را شناختند و با حمایت و کمک تعدادی از بنی تمیم که آنان نیز از تعقیبکنندگان بودند، ضحاک را از کشته شدن رهایی دادند[۳۲].
ضحاک از محدثین و گزارشگران واقعه کربلا در کوفه است. برخی از مورخان، از جمله طبری، جریان بیعت شب عاشورا توسط امام حسین (ع) و اظهار وفاداری یاران را از قول ضحّاک نقل کردهاند.[۳۳] شیخ مفید در ارشاد در ماجرای واقعه عاشورا از وی روایت کرده است[۳۴] بنابراین، نام او و احادیث منقوله از او، در کتب تاریخ و مقاتل بسیار دیده میشود.
مرقع بن سُمامه اسدی
وی از یاران امام حسین (ع) و از تیراندازان حضرت بود، که اسیر شد و قبیلهاش برای وی امان خواستند. ابن زیاد هم او را به زراره در سرزمین بحرین[۳۵] یا زبده در عمان، یا رنده تبعید کرد و پس از مرگ یزید و رفتن عبیدالله به کوفه بازگشت.
بررسی تاریخ و دقت در کتاب مقتل الحسین (ع) ابومخنف، (که اولین کتاب مقتل امام حسین (ع) است) نشان دهد که بسیاری از راویان اصلی واقعه عاشورا شاهدان عینی و حاضر در میدان کربلا بودهاند و آنچه در منابع مختلف دراینباره به دست ما رسیده از ارزش تاریخی بسیار برخوردار است.
پی نوشت:
[1] جواد محدثی: «فرهنگ عاشورا»، صفحه154)
[2]4 طبری، تاریخ، ج 5، ص 438
[3] طبری، تاریخ، ج 5، ص 454،
[4]. طبری، ج 5، ص 412، 414، 429، 438، 446، 447، 451، 453، 456، 457
[5]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 188
[6] بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 177
[7] طبری، تاریخ، ج 5، ص 427،
[8] مفید، الارشاد، ج 2، ص 99
[9] طبری، تاریخ، ج 5، ص 427، 456
[10] تاریخ طبری، ج 5، ص 455.
[11] طبری، تاریخ، ج 5، ص 431
[12] طبری، تاریخ، ج 5، ص 431
[13] طاووس، لهوف، ص 130 و ابن
[14] بن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 111.
[15] بلاذری، انسابالاشراف، ج 3، ص 201
[16] طبقات، ج 5، ص 475؛ ابن طاووس، اقبال، ص 574، ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 88
[17] ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 476
[18] ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 106.
[20] طبری، تاریخ، ج 5، ص 436
[21][21] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8،6 18
[22] حیاه الامام الحسین، سید محمد باقر قرشی، ج 3، ص 312
[23] بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 205
[24] طوسی، رجال، ص 104
[25]. سید بن طاووس، اقبال، ص 713.
[26] خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 154.
[27] بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 78 ا
[28]. تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 223
[29] شیخ طوسی؛ رجال الشیخ الطوسی، قم، جامعه مدرسین، 1415 ق، ص 116.
[30]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 4، بیروت: نشر موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 317؛ همو تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر بنیاد فرهنگ ایران، 1352، ص 3015
[31] الطبری، پیشین، ص 3050.
[32] البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج 3، ص 197؛ الطبری، پیشین، ص 3050- 3051؛ ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 73
[33] طبری، تاریخ، ج 4، ص 339، انساب الاشراف، ج 3، ص 197
[34]. شیخ مفید، الارشاد، نشر اسلامیه، 1380، ص 446
[35][35]313 قرشی، ج 3، ص
منبع:سایت کرب وبلا